داستان های کوتاه و بلند

ساخت وبلاگ
روزی کلاغی خیلی گرسنه اش شده بود چند روزی بود که غذایی برای خوردن گیرش نیامده بود و با خود فکر می کرد که " اگر من چیزی برای خوردن پیدا نکنم مردنم حتمی است " بنابراین از جای خود بلند شد و پرواز کرد در آسمان روی زمین خیره شد طولی نکشید تا تکه نان خشکی روی زمین دید به سرعت به طرف تکه نان رفت و آن را از روی زمین برداشت و در جایی دور روی شاخه درختی نشست .روباه که از آن نزدیکی گذشت کلاغ را دید و پیش خود فکر کرد : " حتما باید نان  خوشمزه ای باشد این همان چیزیه که من می خوام "  روباه تصمیم خود را گرفت که از تمام حیله های خود برای  به چنگ آوردن نان از کلاغ استفاده کند کلاغ که دید روباه به زیر درخت آمده با خود گفت : " روباه حتما آمده تا با حیله تکه نانم را از من بگیرد من مقابل او محکم می ایستم " روباه باهوش مودبانه با کلاغ سر صحبت را باز می کند  : " سلام دوست من ! حالت چطوره ؟ اما کلاغ چیزی نگفت روباه با چابلوسی بیشتری گفت : " کلاغ ها مثل دیگر پرندگان  دوست داشتنی هستند و شماها بسیار جذاب تر از دیگر پرندگان هستید " روباه ادامه داد : " من شنیده ام که علاوه بر زیبایی شما ، کلاغها صدای زیبا و دلنشینی دارند ، لطفا برای من یکی از آواز های زیبای خودت را بخوان  " در این حین که روباه از کلاغ تعریف می کرد کلاغ هم هر چه روباه می گفت باور می کرد دوباره با خود اندیشید که : " روباه زیبایی واقعی من را از سایر پرندگان دنیا می داند من باید برای او آوازی بخوانم " به محض اینکه کلاغ احمقانه دهانش را باز کرد آواز بخواند تکه نان روی زمین افتاد روباه که هوشمندانه انتظار این لحضه را می کشید  تکه نان را در دهانش گذاشت و قورت داد . کلاغ هزینه سنگینی برای نادانی خود داده بو داستان های کوتاه و بلند ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dnote207 بازدید : 63 تاريخ : جمعه 5 اسفند 1401 ساعت: 21:48

کجاست ، تو میدونی کجاست ؟

- نه از کجا بدونم

آخه همینجا گذاشته بودمش درست پیش همین گلدون ، اذیت نکن دارم از سرما یخ میزنم

مطمعنم کار خودت بوده

- نگرد نیست انداختمش توی سطل زباله مثل قبلیا

منم میرم دوباره میخرم ، پک میزنم جلو مغازه تا چشت در بیاد !

+ نوشته شده در جمعه چهاردهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 22:38 توسط تازه کار  | 

داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dnote207 بازدید : 71 تاريخ : جمعه 5 اسفند 1401 ساعت: 21:48

میگویند حاکمی در سفری با خود هندوانه ای داشت بعد از مدتی حرکت تشنگی توان او را برید لذا هندوانه را از میان دو نیم کرده و نصف آنرا تماما خورد بقیه را در سایه سنگی گذارد و بخود گفتبگذار بگویند حاکمی از این مکان گذر میکرد و هندوانه ای که برای خود آورده بود نیم اش را خورد و نیمی از آن را برای رعایا گذارد به گزارش آکاایران: مدتی رفت و دید تشنگی بسیار آزارش میدهد بهمین دلیل برگشت وآن نیم دیگر را نیز خورد و پوست هندوانه را در آن جا گذارد و بخود گفتبگذار بگویند که حاکمی از این مکان میگذشت و هندوانه ای داشت آنرا خورد و پوست آنرا برای حشم رعایا گذارد ساعتی گذشت و بدلیل گم کردن راه باز بهمان مکان رسید و داستان های کوتاه و بلند ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : حکایت,حاکم,هندوانه, نویسنده : dnote207 بازدید : 199 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

((ابن ابى الحديد)) مى گويد: بعد از قتل عثمان ، مردم در مسجد جمع شده بودند كه ببينند كار خلافت به كجا مى كشد. و چون غير از على (ع ) كسى ديگر نبود كه مردم به او توجهى داشته باشند و از طرفى هم عده اى بودند كه رسما خطابه مى خواندند و سخنرانى مى كردند. و در اطراف شخصيت على (ع ) و سوابق او در اسلام صحبت مى كردند، مردم هجوم آوردند و با على (ع ) بيعت كردند، آن سخنان را كه فرمود:- مرا رها كنيد و ديگرى را بگيريد زيرا اوضاع آينده چنين و چنان است و به علاوه من كسى نيستم كه از آنچه خود مى دانم كوچكترين انحرافى پيدا كنم . در همين وقت بود كه آمده بودند بيعت كنند و به عنوان اتمام حجت در اول كار خود، آن سخنان داستان های کوتاه و بلند ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : داستان,خلافت,على, نویسنده : dnote207 بازدید : 169 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

مردى به امام صادق - عليه السلام - عرض كرد:((مردم مى گويند هر كس كه عربى خالص يا مولاى خالص نباشد پست است .))امام فرمود: ((مولاى خالص يعنى چه ؟))گفت : ((يعنى كسى كه پدر و مادرش هر دو قبلا برده بوده اند.))فرمود: ((مولاى خالص چه مزيتى دارد؟))گفت : زيرا پيغمبر فرموده است : ((مولاى هر قومى از خود آنهاست ، پس مولاى خالص اعراب مانند خود اعراب است ، پس كسى صاحب فضيلت است كه يا عربى خالص باشد و يا مولاى صريح باشد كه ملحق به عربى است .))امام فرمود:- آيا نشنيده اى كه پيغمبر فرمود: من ولى كسانى هستم كه ولى ندارند. من ولى هر مسلمانم خواه عرب و خواه عجم ؟ آيا كسى كه پيغمبر ولى او باشد از پيغمبر نيست ؟امام س داستان های کوتاه و بلند ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : معيار,شرافت, نویسنده : dnote207 بازدید : 153 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

در ((كامل ابن اثير)) مى خوانيم كه :هنگامى كه لشكر مسلمين و سپاه ايران در قادسيه به هم رسيدند، رستم فرخزاد، ((زهرة بن عبداللّه )) را كه به عنوان مقدمة الجيش مسلمين پيشاپيش آمده و با جماعت خود اردو زده بود به حضور طلبيد و منظورش اين بود بلكه با نوعى مصالحه كار را تمام كند كه به جنگ نكشد. به او گفت :- شما مردم عرب همسايگان ما بوديد و ما به شما احسان مى كرديم . و از شما نگهدارى مى نموديم و چنين و چنان مى كرديم .زهرة بن عبداللّه گفت :- امروز وضع ما با اعرابى كه تو مى گويى فرق كرده است ، هدف ما با هدف آنها دو تاست ، آنها به خاطر هدفهاى دنيوى به سرزمينهاى شما مى آمدند و ما به خاطر هدفهاى اخروى ، ما ه داستان های کوتاه و بلند ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : مبارزه,طبقات, نویسنده : dnote207 بازدید : 205 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

روزى شيرى بيمار شد (با توجه به اينكه شير در ميان حيوانات ، سلطان آنها است ) همه درندگان از او عيادت كردند، غير از روباه .گرگ نزد شير رفت و نسبت به روباه ، سخن چينى كرد، مثلاً گفت : اعليحضرتا، همه به ديدن تو آمده اند، ولى روباه نيامده است .شير فرمان صادر كرد كه هر وقت روباه آمد، مرا با خبر كنيد، چيزى نگذشت كه روباه آمد، شير باخبر شد و به روباه گفت : ((چرا به ديدن من نيامدى اى فلان فلان شده )).روباه گفت : من در جستجوى دارو براى درمان تو بودم .شير گفت : حال بگو بدانم ، آيا داروئى پيدا كردى ؟روباه گفت : ((آرى ، غده اى در ساق پاى گرگ ، وجود دارد، سزاوار است كه آن غده ، بيرون آورده شود و آن را بخورى داستان های کوتاه و بلند ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : سزاى,سخن,چين, نویسنده : dnote207 بازدید : 197 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 6:40

چه شب سردیه ، این زمستون هم تمومی نداره از چند تا کوچه اون طرف تر بوی دودی به مشامم خورده حتما دارن کباب درست می کنن الان دو روزه که یه شکم سیر غذا نخوردم راه می افتم تا به نزدیک در آهنی زنگ زده می رسم از لای در نیمه باز داخل حیاط رو نگاه میکنم دو نفر دارن کباب درست میکنن ، بوی گوشت آبدار مجبورم میکنه به سمتشون برم تا منو می بینن انگار به دشمن رسیدن " پیشته پیشته " چند تا دمپایی به طرفم پرت می کنن منم گرسنه از اونجا فرار میکنم چه آدمای بدی ! داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : آدم های بدجنس,آدم های بد,آدم های بدبخت,آدم های بد ذات,آدم های بدون,آدم های بد شانس,آدم های بد اخلاق,آدم های بدبین,آدم های بدون لباس,آدم هاي بد, نویسنده : dnote207 بازدید : 211 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17

صادق : چرا الان به من میگی فکر نمی کنی دیره  محسن : چیه بابا هی نق میزنی از دیروز تا حالا میخواستم بهت بگم اما توی اون مهمونی کذایی همش چشات دنبالش بود . صادق : ای وای ای وای لعنت بر تو که زودتر بهم نگفتی اگه می گفتی اون دختره از فقیر بیچاره هاست که من خر نمی شدم بیام اینجا، الان به کاهدون زدیم خوبه دلت خنک شد . ---کی اونجاست آی دزد آی دزد کمک کمک   محسن : فرار کن الانه که گیر بیوفتیم برو روی دیوار صادق : نمی تونم نمی تونم – گروپ  صادق با مخ از روی دیوار به پایین افتاد . داستان های کوتاه و بلند ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : دختر بیچاره,داستان دختر بیچاره,رمان دختر بیچاره,عکس دختر بیچاره,فیلم دختر بیچاره,کتک زدن دختر بیچاره,دانلود رمان دختر بیچاره, نویسنده : dnote207 بازدید : 256 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17

تاکسی به آرامی کوچه پس کوچه های شهر رو طی می کرد راننده سیگاری روشن کرده بود سیگار توی دستش می لرزید فکر های زیادی به سرش زده بود فکر اینکه اگه تا فردا پول طلبکارها رو نده بایستی بره زندان همش به چمدون دست اون خانم که عقب نشته بود نگاه می کرد فکر زندان مثل خوره به جونش افتاده بود . آقا آقا لطفا نگه دارید من پیاده میشم صدام رو نمیشنوید – راننده ترمز کرد و دستش رو برد توی داشبرد و خواست چاقوی زنگ زدش رو در بیاره که دستش به قرآن کوچیکی که توی داشبرد بود خورد قرآن رو توی دستش گرفت و گفت لعنت بر شیطون . داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : تاکسی,تاکسیرانی تهران,تاکسی یاب,تاکسی تلفنی,تاکسیدرمی,تاکسی بیسیم تهران,تاکسیدو,تاکسی فرودگاه,تاکسی آنلاین,تاکسی آریو, نویسنده : dnote207 بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17