تاکسی

ساخت وبلاگ
تاکسی به آرامی کوچه پس کوچه های شهر رو طی می کرد راننده سیگاری روشن کرده بود سیگار توی دستش می لرزید فکر های زیادی به سرش زده بود فکر اینکه اگه تا فردا پول طلبکارها رو نده بایستی بره زندان همش به چمدون دست اون خانم که عقب نشته بود نگاه می کرد فکر زندان مثل خوره به جونش افتاده بود . آقا آقا لطفا نگه دارید من پیاده میشم صدام رو نمیشنوید – راننده ترمز کرد و دستش رو برد توی داشبرد و خواست چاقوی زنگ زدش رو در بیاره که دستش به قرآن کوچیکی که توی داشبرد بود خورد قرآن رو توی دستش گرفت و گفت لعنت بر شیطون . داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : تاکسی,تاکسیرانی تهران,تاکسی یاب,تاکسی تلفنی,تاکسیدرمی,تاکسی بیسیم تهران,تاکسیدو,تاکسی فرودگاه,تاکسی آنلاین,تاکسی آریو, نویسنده : dnote207 بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17